معنی پنهانی و سری

حل جدول

پنهانی و سری

پوشیده، محرمانه، مخفی

فرهنگ عمید

سری

پنهانی،
(قید) به‌طور پنهانی: سری رفتار کردن،


پنهانی

نهانی، نهفته، پوشیده،
(قید) به طور پوشیده دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب / ای عزیز من نه عیب آن بِه که پنهانی بُوَد (حافظ: ۴۴۰)،

لغت نامه دهخدا

پنهانی

پنهانی. [پ َ / پ ِ] (ص نسبی، ق) نهانی. نهفته. خبی ٔ. (منتهی الارب). خَب ْء. (منتهی الارب) (دهار). پوشیده. مستور. غیب. (منتهی الارب). خبیئه. مخفی. مقابل پیدا و آشکار:
گوئی اندر دل پنهانت همی دارم دوست
به بود دشمنی از دوستی پنهانی.
منوچهری.
نشست در مجلس عالی بحضور اولیای دولت و دعوت و زعیمان به پنهانیها و آشکارها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).
ز آنروز بترس کاندر او پیدا
آید همه کارهای پنهانی.
ناصرخسرو.
غرضی کز تو نیست پنهانی
تو برآور که هم تو میدانی.
نظامی.
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من گناه آن به که پنهانی بود.
حافظ.
- امثال:
که زیر رنج بود گنجهای پنهانی.
مجیر بیلقانی.
- پنهانی گفتن، تخافُت. خَفت. (منتهی الارب).
|| مخفیانه. در خفا.


سری

سری. [س َ] (اِخ) نام یکی از اولیأاﷲ است مشهور بسری سقطی. (برهان) (آنندراج):
چون سری بی سر شد اندر راه او
بر سریر سروران شد جای او.
(مثنوی).
رجوع به سری سقطی شود.

سری. [س َ] (اِخ) ابن منصور معروف به ابوالسرایا. رجوع به ابوالسرایا و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 361 و 362 شود.

سری. [] (اِخ) ابن احمدبن سری الکندی الرفاء الموصلی شاعر معروف و مشهوری است که دیوان ابی الفتح کشاجم را استنساخ کرده است وی در حدود سال 360 درگذشته است. (از روضات الجنات ص 308). رجوع به معجم الادباء ج 4 ص 226 شود.

سری. [س َ] (حامص) (از: سر (رأس) + ی مصدری). ریاست. سروری. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). سرداری و سپهسالاری. (برهان). سرداری. (جهانگیری). سروری و سرداری. (آنندراج). سرداری. (غیاث):
او را سزد امیری او را سزد شهی
او را سزد بزرگی و او را سزد سری.
فرخی.
گرچه مرا اصل خراسانی است
از پس پیری و مهی و سری.
ناصرخسرو.
سوزنی مدح گوی مجلس او
که سری داشت بر سر اصحاب.
سوزنی.
بر آسمان زمین بخارا کند سری
تا اندروست نجم کله دوز را مقام.
سوزنی.
گر نباشد جاه فرعون و سری
از کجا باید جهنم پروری.
مولوی.
|| (ص نسبی، اِ) چیزی را گویند از آهن که در روز جنگ بر سر اسب بندند. (برهان) (جهانگیری). چیزی از آهن است که روز جنگ بر اسپ بندند تا از زخم حربه محفوظ ماند و آن را به ترکی قشفه گویند. (آنندراج). || سرای که خانه باشد. (برهان). سرای. (جهانگیری) (آنندراج).

سری. [س َ ری ی] (ع اِ) جوی خورد که بجانب خرمابنان رود. ج، اسریه و سُریان. (منتهی الارب) (آنندراج). جوی خرد. || (ص) مرد شریف. مهتر. (دهار) (مهذب الاسماء). مهتر و جوانمرد و سخی. (منتهی الارب).

سری. [س ُ را] (ع مص) شب روی. (منتهی الارب) (آنندراج). بشب رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). سریان. سریه.

سری. [] (اِخ) مولانا... پسر علی شهاب است و جوانی ابدال وش، خوش شیرین کار است، و گفتار او نیز چون کردار او شیرین است و دلپذیر است و این مطلع از اوست:
بود در دعوی بابرویت مه تو تیز و تند
دیدن خورشید رویت ساخت او را گرد و غند.
(مجالس النفائس ص 240).
رجوع به مجالس النفائس ص 17 و 67 شود.

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

پنهانی

‎ (صفت) نهفته نهانی پوشیده مستور مخفی غیب مقابل پیدا آشکار، مخفیانه در خفا، (اسم) سرار (در احوال ماه) (التفهیم) .

فرهنگ فارسی آزاد

سری

سَرِیّ، جوانمرد- مهتر- بزرگوار- آقا- شریف- سخی- پاک و مُبَرّا (جمع: اَسْرِیاء- سُراه- سری و سُرَواء)

فرهنگ معین

پنهانی

(ص نسب.) نهفته، نهانی، پوشیده، مخفی. مق. پیدا، آشکار، (ق مر.) مخفیانه، در خفا. [خوانش: (~.)]

معادل ابجد

پنهانی و سری

394

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری